جدول جو
جدول جو

معنی آب زندگی - جستجوی لغت در جدول جو

آب زندگی
آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، چشمۀ زندگی، چشمۀ الیاس، چشمۀ نوش، آب حیات، آب بقا، آب خضر، چشمۀ حیات، آب حیوان، چشمۀ خضر، چشمۀ حیوان، نوشاب، ماالحیاة، شربت حیوان، جان افزا، عین الحیات، جان فزا برای مثال معنی آب زندگی و روضۀ ارم / جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست (حافظ - ۱۴۸)
تصویری از آب زندگی
تصویر آب زندگی
فرهنگ فارسی عمید
آب زندگی
(بِ زِ دَ / دِ)
آب حیات. آب خضر. آب زندگانی. آب بقا. ماءالحیات. چشمۀ خضر. چشمۀ زندگی:
با که گویم در همه ده زنده کو
سوی آب زندگی پوینده کو؟
مولوی.
ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بر نخوری.
سعدی.
نشود آب زندگی ریزان
مگر از دیدۀ سحرخیزان.
اوحدی.
گر ز سوز تشنگی جانت بلب خواهد رسید
از خضر مپذیر منت بهر آب زندگی.
ابن یمین.
معنی ّ آب زندگی و روضۀ ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست ؟
حافظ.
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
آب زندگی
((~ِ زِ دِ))
آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت، آب حیات
تصویری از آب زندگی
تصویر آب زندگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
روان شدن قطعات تحت سایش در خودروها یا موتورسیکلت های نو، محل تهیۀ بستنی، ماست، پنیر، خامه و مانند آن، لبنیاتی، گرفتن یا جوش دادن درزهای وسایل یا ظروف فلزی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی بزنده. رجوع به بزنده و بزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بِ زَ)
شب گیسوفشان. کنایه از شب تاریک باشد. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(آبْ، بَ)
شغل و عمل آب بند
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی بیزنده
لغت نامه دهخدا
(بِ زِ دَ / دِ)
آب حیات. آب خضر. آب زندگی. آب بقاء. ماءالحیات:
ابر آب زندگانی اوست من زنده شوم
چون یکی قطره ز ابرش در دهان من چکید.
ناصرخسرو.
و آب زندگانی عمر جاوید دهد. (کلیله و دمنه).
سکندر رفت لیکن جست بهره
ز آب زندگانی خضر و الیاس.
سنائی.
هنوزم آب در جوی جوانی است
هنوزم لب پر آب زندگانی است.
نظامی.
و خضروار آب زندگانی او من بروی کار آوردم. (مرزبان نامه).
دانش است آب زندگانی مرد
خنک آن کاب زندگانی خورد.
اوحدی.
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دِ زِ دَ / دِ)
دل زنده بودن. حالت و چگونگی دل زنده. نشاط. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دل زنده شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
از باختن، . حیله گری. مکاری. (از غیاث اللغات بنقل از مصطلحات وبهار عجم). کنایه از حیالی. (آنندراج) :
بسکه بازندگی از مردم عالم دیدم
صورت گنجفه خلقم بنظر می آید.
محسن تأثیر (از آنندراج).
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 264 شود، بازو کوفتن، چنانکه پهلوانان در وقت کشتی کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازندگی
تصویر بازندگی
حیله گری، مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
بستن معبر آب، شغل و عمل آب بند، ریختن آب در سماور و آب پاش و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آل زدگی
تصویر آل زدگی
هاوند زدگی بیماری زنان تازه زاییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ زندگی
تصویر سگ زندگی
کسی که مانند سگان زندگانی دارد آنکه زندگی پستی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب زندگانی
تصویر آب زندگانی
آب حیات، آب خضر، آب بقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بندی
تصویر آب بندی
((بَ))
بستن مسیر آب، عایق کردن جایی یا چیزی در برابر نم و رطوبت، تنظیم شدن موتور ماشین یا هر دستگاه دیگری، ریختن آب در سماور، آب پاش و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب زندگانی
تصویر آب زندگانی
((بِ زِ دِ))
آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت، آب حیات
فرهنگ فارسی معین